بسم رب الزهرا(س)
غم زهرا(س)بر دل آسمان نشست
تیره و تار شد چشم ماه و دل خورشید شکست...
عدو بود و آتش بود و آه...ناله ای که راه گلو را بست
بیا مهدی (عج)که پهلوی مادر ز مسمار در شکست...
اعوذ بالله...ناگه قیامت شد و تازیانه ای به روی دست ...
و اذا وحوش حشرت...بود که آمد دست علی(ع) را بست
اشک کبوتر می چکد بر پشت در خدایا
شاید آتش نگیرد چادر مادر خدایا
سوختن ز غم و گفتن عزیزان حیدر
چرا خون می چکد از چادر مادر خدایا...
دست به دیوار...سوی حیدر می رود
با قدی خم... سوی حیدر می رود
سر به گریبان...
غرق باران می شود دو چشمان پدر
گلش پر پر شد و خون شد حوض کوثر
التماس دعا
اظهر