دلتنگتم آقای مهربون...به اندازه ی نگاه مهربونت،دلتنگتم......بال و پر دلم شکسته...چگونه در آستانت پروازش دهم؟به پای کدام کبوترت دلم را ببندم تا برساند به حرمت...قاصدک ها خبر دلتنگیم را برایت نیاورده اند؟دیگر دلم تاب ندارد...آماده ی سفر عشق می شوم...نگاهم به دنبال نگاهت میرود تا صحن و سرایت...پای دلم لرزان و خسته میرود گوشه ی حرمت...و حالا وقت دلدادگی است...چه بگویم؟؟؟؟؟؟چشمم ...فقط او سخن می گوید...السلام علیک یا علی بن موسی الرضا...