پيام
+
بسم رب الشهدا
کل بچه هاي گردان دور هم جمع بودند . يکي از مسئولين لشگر آمد و گفت : رفقا دستشويي اردوگاه خراب شده . چند نفر رو آورديم براي تعمير، گفتند : بايد چاه دستشويي تخليه بشه ! براي همين چند تا نيروي از جان گذشته ميخواهيم .هرکس چيزي مي گفت . يکي مي گفت : پيف پيف ! چه کارهايي از ما ميخوان . ديگري مي گفت : ما آمديم بجنگيم ، نه اينکه ... با خودم گفتم:کسي که براي اين کار داوطلب بشه کار بزرگي کرده

*ابرار*
92/11/4
*بنت فاطمه*اظهر
*نفس خودش رو شکسته . چون خيلي ها حاضرند از جانشان بگذرند اما ...*گفتم : تا بچه ها مشغول استراحت هستند بروم سمت دستشويي ها ببينم چه خبره !
وقتي به آنجا رسيدم خيلي تعجب کردم . عده اي از بچه هاي گردان ما مشغول کار شده بودند . از هيچ چيزي هم باکي نداشتند . نجاست بود و کثيفي . اما* کار براي خدا اين حرفها را ندارد .*
با تعجب به آنها نگاه کردم . آنها ده نفر بودند . اول آنها محمد رضا تورجي بود
*بنت فاطمه*اظهر
آنها به دنبال رضايت خدا بودند . آنچه که براي آنها مهم بود انجام وظيفه بود . نمي دانم چرا ولي من اسامي آنها را نوشتم و نگه داشتم .
سه ماه بعد به آن اسامي نگاه کردم . درست بعد از عمليات کربلاي ده .
*نفر اول شهيد . نفر دوم شهيد ، نفر سوم... تا نفر آخر که محمد رضا تورجي بود . به ترتيب يکي پس از ديگري !*
*گويي اين کار آنها و اين شکستن نفس مهر تأييدي بود براي **شهادتشان .*
*بنت فاطمه*اظهر
و چه زيبا مبارزه کردن و پيروز شدن:*ابتدا در سنگر جهاد اکبر و سپس جهاد اصغر*
قافيه باران
:(
...سادات خانم...
الهي فداي عمو تورچي زاده بشم
...سادات خانم...
كاش دستمونو بگيرن خداااااا:'(
STARE MUSIC
:'( @};-
*بنت فاطمه*اظهر
ان شاءالله...
❀حرف دل
اللهم ارزقنا شهادت في سبيلک.@};-
نسيم صبح سعادت
اللهم ارزقنا خلوص@};-