سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اظهر من الشمس

  

  

بسم رب المعصومه

  

امام مهربانی ها را باید در چشمان ِ اشکبار آسمانی دید که شاهد نجواهای خواهری دلتنگ همپای او

  

می بارید

  

و زمینی که دلش می خواست هر چه زودتر تمام شود تا انتظار مسافری بی قرار به نقطه ی پایان برسد.

  

اما چه زود غزلِ انتظارش بی روی برادر نیمه تمام ماند

  

و قافیه ی زیارتش بر دلِ ردیف وصال ماند...

  

گویا فصلِ دیدار برادر فصلی نانوشته است در دفتر دخترانِ زهرا

  

که با قلمی سرخ به جان دادنِ برادری مقابل خواهر

  

یا خواهری در فراق برادر نوشته شده است...

  

گویا فدا شدنِ در راهِ ولایت سر مشقی فاطمیست  در دفتر عشق ِ دخترانِ فاطمه

  

و مسافری غریب شدن در راهِ حق رسمی دیرین در آئین ِ خواهران علوی...

 

دور مانده ای از برادر تا فاصله ی هفت آسمانی ما با عرش خدا زیر گنبدت تمام شود


و طعم بهشتی ترین بهشت در حرمت معنا شود...


اینکه قطره بارانی هدیه می دهی  به چشمانِ کویر زده ی زائرانت


اینکه دل ِ مرده ی بنده ای آب حیات می نوشد از بارگاهت


و دستانی که ناگفته سبب وصل می شود بین سائلی شب زده که مهمانش کرده ای به دریای نور


بیکرانِ ازلی


همه و همه از لطف بی انتهای معصومه ایست که شفیع شدن را از مادر پهلو شکسته اش به ارث برده


و میدانم روز محشر بدهکار خدایی می شوم که هر هفته نگاهِ پر نور شما را روزی منِ نا لایق کرده


و فرصت پرواز با عطری آسمانی را در جوار شما به بال های شکسته ام داده


ای کاش نه اندازه ی ظرفیت تمام شدنی ام بلکه به اندازه ی آسمان آسمان محبت تمام نشدنی برادرتان


همچو گره ای که دخیل شده به گوشه ای از ضریحِ شما،با شما بمانم و تمام شوم...ان شاءالله


اظهر