سفارش تبلیغ
صبا ویژن

اظهر من الشمس

بسم الله الرحمن الرحیم

 

رحم کنیم به یاکریم تنهای پشت پنجره ی اتاق که صدا می زند ما را...

 

 

 

به دو میوه ی نارنگی سبز شده ی حیاط در فصل تابستان که امیدشان روزهای بارانی پائیز است...

 

به منتظرانی که امیدشان به ظهور مولایشان صاحب الزمان (عج)است...

 

 

به جوجه اردک های بی پناه که آفتاب مهربانی آرامشان کرده...

 

 

و دست سبزی که سالیانی نه چندان دور به دوش می کشید بار یتیمان را...

 

 

و حال ما می توانیم دست در دست هم جمع کنیم قطره قطره مهربانی مردم را تا سیراب شوند

 

غنچه های بی آبی که نگاهشان به دست ماست و نگاه ما به دست مولایمان علی

 

و یاد بگیریم مهربانی را از گل باز شده ی باغچه که ایثار می کند لبخند و مهرش را...

 

 

الحمدالله کما هو اهله

اظهر

 

 


 

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم


زندگی بی حسین کویری است بی ستاره


بندگی بی حسین شبی است بی مهِ تابان


نامت همچو رعد و برقی بر دل های شکسته ،


قطره قطره بارانِ رحمت است بر زورق چشمانم


{{ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه}}


شفق لانه کرده در گوشه چشمی


دلی ناله زده از بی حسابی


حسابش با شما ،کتابش بر دلِ ما

 

بخوان رازِ دل و شرمش با ما

 

یا مهدی(عج)


{هنگام ظهور چه شرمنده اند آنانکه در دعای بر فرج کم گذاشته اند}


اللهم عجل لولیک الفرج


اظهر



بسم رب المهدی


سپیده ی صبح زین غم فراق ماه تو را  می خواند...


صدای آواز بلبلان منتظر تو را می خوانند...


ابر های بغض کرده در آسمان چشم کودک همسایه منتظر باریدن


نگاه توست...


چشمه ی فروزان دوستی بین دل های شکسته منتظر


پیوند توست...


خورشید ز تمنای نگاهت سر خم کرده پشت پنجره ی اتاق


یاکریم با تمام وجود غم تو را می خواند


شب ستاره هایش را سبد سبد جمع کرده تا فرشی از جنس نور


به زیر پایت پهن کند...


 سری مجنون شده ز گرد پایت


دلی پر خون شده ز چشم تارت


قنوت سبز یادت، در دلم هست


دعایت ضامنم،امن یجیبت در دلم هست


اظهر



اللهم عجل لولیک الفرج




 


 

 

بسم الله الرحمن الرحیم


همچو احمد بشری شیر خدا را نشناخت


حل این مسئله را هر دل  دانا  نشناخت


آنچه گویم همه با ختم نبی گشته قیاس


چون علی را به یقین اهل معما نشناخت


خلقت  هستی  او  پرتو  صبح   ازلیست


کس بر ین نور احد خلقت همتا نشناخت


ماه پور نور سما عاشق رخسار علیست


آن مه  برج فلک این مه  یکتا  نشناخت


مهر تابنده که دارد به علی مهر شدید


با همه مهر فزون میر تجلال  نشناخت

 

پادشاهی که به شب شام یتیمان می برد


به جهان پادشهی این شه والا نشناخت


سبب بخشش آدم بود از  فضل  علی


اینچنین واسطه را آدم و حوا  نشناخت


آنچه در وادی طور حضرت موسی بشنید


همه از نای علی آمد و موسی نشناخت


سر این رشته دراز است و تعمق به عبث


چونکه در بحر علی کس لبِ دریا نشناخت


زین نظر بگذر و کن  ختم  سخن  غفاری


راز  این  کنز  خفا  عالم  بالا  نشناخت


شعر:پدر اظهر